تماشاگر
لغتنامه دهخدا
تماشاگر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) تماشاچی . تماشاکننده . نظاره گیان . که نظاره کند. نگرنده . ج ، تماشاگران :
تماشاگران باغ بگذاشته
مغان از چمن رخت برداشته .
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.
تماشاگران باغ بگذاشته
مغان از چمن رخت برداشته .
نظامی .
رجوع به تماشا و دیگر ترکیبهای آن شود.