ترجمه مقاله

تمسح

لغت‌نامه دهخدا

تمسح . [ ت َ م َس ْ س ُ ] (ع مص ) میمنت گرفتن به چیزی به جهت بزرگی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبرک به چیزی به جهت فضل آن و گویند: فلان یتمسح بثوبه ؛ یعنی لباس وی را به بدنها می مالند و بدان بخدا نزدیکی می جویند. (از اقرب الموارد). || دست بدست مالیدن : فلان یتمسح ؛ یعنی ، چیز نداردگویا مسح میکند دست را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست مالیدن و مسح کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشتن را در چیزی مالیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || غسل کردن به آب . (از اقرب الموارد). || و در حدیث آمده است : تمسحوا بالارض فانها بکم بره ؛ یعنی بزمین تیمم کنید و گفته اند مقصود مالیدن پیشانی است برخاک زمین در سجود بدون حایلی . (از اقرب الموارد). || وضو گرفتن برای نماز (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله