ترجمه مقاله

تمنده

لغت‌نامه دهخدا

تمنده . [ ت َ م َ دِ ] (اِ وص ) کژزبان بود و لرزان و بتازی فافا گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 512) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زبانی باشد که بسخن گفتن بگیرد و به عربی فافا و الکن گویند. (صحاح الفرس ). کج زبان را گویند و او شخصی است که خوب تکلم نتواند کرد و بغیر از مخرج فا هیچیک از مخارج او درست نباشد و بعضی برعکس این گفته اند یعنی در گفتن حرف فاء عاجز باشد و او را به عربی فافا خوانند و بعضی الکن را می گویند و او شخصی است در اثنای حرف زدن زبانش می گیرد. (برهان ) (از ناظم الاطباء) :
سر و رویم چون نیل زبان گشته تمنده
زبالا در باران ز پس و پیش بیابان .
عسجدی (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 42).
ببرهان نکو دانم این سردرودن
چه گویم چو باشد زبانم تمنده .
(از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 512).
رجوع به تمده شود.
ترجمه مقاله