ترجمه مقاله

تناسل

لغت‌نامه دهخدا

تناسل . [ ت َ س ُ] (ع مص ) زه و زاد پدید آمدن . (زوزنی ). از یکدیگر زادن . (منتهی الارب ) (از دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن . (غیاث اللغات ) : هرکه خدمت ... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه بهوس تناسل عشق آرد. (کلیله و دمنه ). تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه ). بقاء ذات تو بدوام تناسل ما متعلق است . (کلیله و دمنه ).
ور مزاج گوهران را از تناسل باز داشت
طبع کافوری که وقت مهرگان افشانده اند.

خاقانی .


از تناسل عدد لشکر او بیش کنند
این زن و مرد که با نفع و ضر آمیخته اند.

خاقانی .


ترجمه مقاله