ترجمه مقاله

تنافر

لغت‌نامه دهخدا

تنافر. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم بحاکم شدن تا حکم کند که اصل که بزرگتر است . (از زوزنی ). بهم پیش حاکم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحاکم و تفاخر. (اقرب الموارد). || بکاری رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نفرت نمودن و گریختن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گریختن از همدیگر از ترس . (ناظم الاطباء). از هم رمیدن . از یکدیگر بیزاری جستن . دوری جستن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) رمیدگی . ناسازی . (فرهنگ فارسی معین ). || به اصطلاح علم معانی ، اجتماع الفاظی چند که تلفظ به آنها ثقیل باشد و از تلفظ آن طبع نفرت گیرد چنانکه صدق قول و عمارت توران و خصوصاً که به یکدم آن را دو سه بار بگویند. چنانکه این الفاظ: خواجه تو چه تجارت می کنی .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). تنافر در حروف آن است که در کلمه ترکیب حرفها طوری باشد که تلفظ آن دشوار بودو در کلمات آن است که در ترکیب کلمات دشوار گردد:
درین درگه که گه گه که که و گه گه که آید که . || تنافر در معنی آن است که معانی کلمات در یکدیگر دور بوند و سازگار نباشند. ج ، تنافرات . (فرهنگ فارسی معین ). تنافر گاه در یک کلمه بود و گاه بخاطر پشت سر یکدیگر آمدن دو یا چند کلمه . تنافر. در کلمه بخاطر ترکیب حروف نامتجانسی است که تلفظ آن را دشوار کند مانند مستشزرات و در کلمات بخاطر پی یکدیگر آمدن کلماتی است که تلفظ آن مشکل گردد نظیر خواجه توچه تجارت میکنی . رجوع به کتب مفصل علم معانی شود.
ترجمه مقاله