ترجمه مقاله

تنبوک

لغت‌نامه دهخدا

تنبوک . [ تَم ْ ] (اِ) کباده باشد و آن کمانی است بسیار کم زور.(برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کباده که لیزم نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) :
کمان رستم دستان بسختی
کم از تنبوک نرم شهریار است .

ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری ).


در کمان چرخ پیش بیلکت مریخ را
هم کمان تنبوک هم شمشیر ساطور آمده .

عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی ).


اما امیرخسرو به لام نظم نموده و قافیه کول ساخته و در شعر اکثر شعرا بکاف بنظر آمده . (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به تنبول شود. || بمعنی جناغ زین هم آمده است که دامنه ٔ زین و تسمه ٔ رکاب باشد. (برهان ). و بمعنی جناغ زین اسب نیزگفته اند به تبدیل لام نیز دیده شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). جناغ زین . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به تنبک شود. || طاق زین را نیز گویند. (برهان ).
ترجمه مقاله