ترجمه مقاله

تندیدن

لغت‌نامه دهخدا

تندیدن . [ ت ُ دی دَ ] (مص ) درخشم شدن و اعراض کردن . (برهان ). تندی کردن . درشتی کردن . خشم گرفتن . تیز شدن . (فرهنگ فارسی معین ). خشمناک گشتن . ستهیدن و در خشم شدن و اعراض کردن . (ناظم الاطباء). در خشم رفتن . (برهان ذیل تندید) :
ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
بتندید و بجوشید و بکالید.

عطار (از بلبل نامه ).


عقل او کم بود و حرص او فزون
چون جرا [ = اجری ] کم دید شد تند و حرون ...
چون خری پابسته تندد از خری
هر دو پایش بسته گردد بر سری
ور نتندیدی ز بند آن بوالفضول
او نه خر بودی بدی شیر فحول .

مولوی .


بتندید با من که عقلت کجاست
چو دانی و پرسی سوءالت خطاست .

(بوستان ).


فقیر از بهر نان بر در دعاخوان
تو می تندی که مرغم نیست بر خوان .

سعدی .


چو بشنید این سخن بر زاری او
بتندید از پریشانکاری او
بدل در دشمنی چیزی نبودش
ولی در دوستی می آزمودش .

اوحدی .


ایشان بر وی تندید و او را دشنام دادند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 146). عیسی بر آن دژمناک تندید و گفت دهن خود ببند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 194). || غریدن و لندیدن رعد. || نالیدن و لرزیدن .(ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله