ترجمه مقاله

تنسته

لغت‌نامه دهخدا

تنسته . [ ت َ ن َ ت َ /ت ِ ] (اِ) بافته ٔ عنکبوت را گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ رشیدی ) :
همان سراچه وخرگه که اوج مه می سود
کنون حضیض نشین شد چو سایه در بن چاه
فراش بوقلمون شد یکی پلاس درشت
تتق تنسته ٔ آن عنکبوتک جولاه .

عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی ).


ترجمه مقاله