ترجمه مقاله

تنفیذ

لغت‌نامه دهخدا

تنفیذ. [ ت َ ] (ع مص ) فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان کردن فرمان .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) : و تنفیذ این معانی به شمشیر. (کلیله و دمنه ). چه تنفیذ شرایع دین و اظهار طرایق ... بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. (کلیله و دمنه ).
حکم تو هر جا رسید از پی تنفیذ آن
گرد کمر برزند دامن خود کوهسار.

خاقانی .


|| روان کردن نامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله