تنگ چاره
لغتنامه دهخدا
تنگ چاره . [ ت َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کسی که راههای چاره بر او مسدود و سخت مشکل باشد. درمانده . گرفتار سختیهای صعب و دشوار. که چاره بر او تنگ است :
ای بِرّ تو رسیده به هر تنگ چاره ای
از حال من ضعیف براندیش چاره ای .
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
ای بِرّ تو رسیده به هر تنگ چاره ای
از حال من ضعیف براندیش چاره ای .
رودکی .
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.