تنین دم
لغتنامه دهخدا
تنین دم . [ ت ِن ْ نی دَ ] (ص مرکب ) مانند دَم تنین . اژدهادَم :
تیر تو تنین دم شده ،زو درع زال از هم شده
بل کوه قاف اخرم شده منقار عنقا ریخته .
رجوع به تنین شود.
تیر تو تنین دم شده ،زو درع زال از هم شده
بل کوه قاف اخرم شده منقار عنقا ریخته .
خاقانی .
رجوع به تنین شود.