تهتک
لغتنامه دهخدا
تهتک . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افتضاح . (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی .
ما را در کام نهنگ با زورو تهتک انداختی . (جهانگشای جوینی ).
با کبی خویان تهتکها چه کرد
با نبی رویان تنسکها چه کرد.
|| دریده و شکافته گردیدن پرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی .
سوزنی .
ما را در کام نهنگ با زورو تهتک انداختی . (جهانگشای جوینی ).
با کبی خویان تهتکها چه کرد
با نبی رویان تنسکها چه کرد.
مولوی .
|| دریده و شکافته گردیدن پرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).