تهنیت کردن
لغتنامه دهخدا
تهنیت کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهنیت دادن . تهنیت گفتن . مبارکباد گفتن و خوش آمدی گفتن . (ناظم الاطباء) : برپای خاست و تهنیت کرد و دیناری و دستارچه ای باده ٔ پیروزه نگین سخت بزرگ بر انگشتری نشانده بدست خواجه احمد حسن داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 151). حسنک از نشابور برفت و کوکبه ٔ بزرگ باوی از قضاة و فقها و بزرگان و اعیان تا امیر را تهنیت کنند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 207). مقدمان می آمدندو تهنیت فتح می کردند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 588).
همه فریشتگان تهنیت کنند ترا
همی به عهد و لوای خلیفه ٔ بغداد.
رسد ز هر سپهی هر دو هفته ای فتحی
که تهنیت کند آن را خلیفه ٔ بغداد.
تهنیت کرده ترا میران به صد جشن چنین
شاعران گفته به هر جشنی ترا مدح و ثنا.
او را بر وراثت ملک خراسان تهنیت کرد و در شعب هوی و سلک ولاء او قدم گذارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 276). رجوع به تهنیت و دیگرترکیبهای آن شود.
همه فریشتگان تهنیت کنند ترا
همی به عهد و لوای خلیفه ٔ بغداد.
مسعودسعد.
رسد ز هر سپهی هر دو هفته ای فتحی
که تهنیت کند آن را خلیفه ٔ بغداد.
مسعودسعد.
تهنیت کرده ترا میران به صد جشن چنین
شاعران گفته به هر جشنی ترا مدح و ثنا.
امیر معزی (از آنندراج ).
او را بر وراثت ملک خراسان تهنیت کرد و در شعب هوی و سلک ولاء او قدم گذارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 276). رجوع به تهنیت و دیگرترکیبهای آن شود.