ترجمه مقاله

تهی شدن

لغت‌نامه دهخدا

تهی شدن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلو. خالی شدن . خواء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز من چون به ایشان رسید آگهی
از آواز من مغزشان شد تهی .

فردوسی .


کنون تخت گشتاسب شد زو تهی
بپیچد ز دیهیم شاهنشهی .

فردوسی .


سر نامداران تهی شد ز جنگ
ز تنگی نبد روزگار درنگ .

فردوسی .


ترکش عمرش تهی شد، عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت .

مولوی .


که خزانه تهی شود و چشم طامع پر گردد. (مجالس سعدی ص 20).
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پرنگشت و نشد آن تهی .

سعدس (بوستان ).


چو عالم شدن خواهد از ما تهی
گدائی بسی به ز شاهنشهی .

حافظ.


پیمانه ٔ هر که پر شود خواهد مرد
پیمانه ٔ من چو شد تهی می میرم .

؟ (از انجمن آرا).


|| بی نصیب شدن . عاری شدن . محروم شدن :
ز افسر سر تو از آن شدتهی
که نه مغز بودت نه رای بهی .

فردوسی .


فلک ستاره فروبرد و خور ز نور تهی شد
زمانه مایه زیان کرد و خود ز سود برآمد.

خاقانی .


رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله