ترجمه مقاله

تهی نشستن

لغت‌نامه دهخدا

تهی نشستن . [ت َ / ت ِ / ت ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خالی نشستن . تنها ماندن . به مجاز محروم ماندن . در عزا نشستن . در فقدان نشستن : مردی دبیر بود اندر لشکر بهرام نام وی بزرگ دبیر. و بهرام او را از هرمز خواسته بود.بهرام را گفت : به جنگ شتاب مکن با دشمنان ، بهرام گفت : خاموش باش که مادر از تو تهی نشیناد. ترا دوات و قلم به کار آید جنگ چه دانی ؟ (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
ترجمه مقاله