ترجمه مقاله

توان داشتن

لغت‌نامه دهخدا

توان داشتن . [ ت ُ / ت َ ت َ ] (مص مرکب ) نیرو داشتن . تاب داشتن . قدرت داشتن :
من و رخش و کوپال و برگستوان
همانا ندارند با من توان .

فردوسی .


کسی کو به خود بر توان داشتی
ز طبع آرزوها نهان داشتی .

نظامی .


رجوع به توان شود.
ترجمه مقاله