ترجمه مقاله

توتیا کردن

لغت‌نامه دهخدا

توتیا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بسیار سودن و باریک کردن . (آنندراج ) :
سپهر از کجرویها توتیا کرد استخوانم را
چو بارم آرد شد دیگر چرا در آسیا مانم ؟

صائب (از آنندراج ).


|| سرمه کردن . داروی نیرودهنده در چشم کردن :
گر آب دیده تیره کند دیده ٔ مرا
این دیده را ز خاک درت توتیا کنم .

مسعودسعد.


تاری شده ست چشم من از روی ناکسان
از خاک پات خواهم کردنْش توتیا.

مسعودسعد.


خاقانیا به چشم جهان خاک درفکن
کو درد چشم جان ترا توتیا نکرد.

خاقانی .


ای آسمانْت کرده زمین بوس و تا ابد
هم آسمان ز خاک درت توتیا کند.

خاقانی .


گر از من به چشمی رسد چشم درد
توانم درو توتیا نیز کرد.

نظامی .


رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله