ترجمه مقاله

تورد

لغت‌نامه دهخدا

تورد. [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) گلگون شدن . (زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || ورد جستن . || کم کم درآمدن در شهر. یقال : تورّدت الخیل البلدة؛ ای ادخلها قلیلاً قلیلاً و قطعةً قطعةً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) : از حال ایلک و تورد او در عرصه ٔ ملک ، به سلطان مسرعان دوانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد و بر تورد و تورط او در ولایت سلطان انکار می نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 331). || به آب آمدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : هو یتورّد المهالک . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله