ترجمه مقاله

توسنی

لغت‌نامه دهخدا

توسنی . [ ت َ / تُو س َ ] (حامص ) معاندت و سرکشی و گردنکشی . (ناظم الاطباء). سرکشی . عصیان .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). تندی . ناآرامی :
رای موافق و نیت و اعتقاد او
ازروزگار توسن ، برداشت توسنی .

منوچهری .


گرچه از توسنی چو طالع ماست
ما کمند وفا دراندازیم .

خاقانی .


همه تندی مکن لختی بیارام
رها کن توسنی چو من شدم رام .

نظامی .


توسنی طبع چو رامت شود
سکه ٔ اخلاص به نامت شود.

نظامی .


رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله