ترجمه مقاله

تیرمه

لغت‌نامه دهخدا

تیرمه . [ م َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تیرماه . تیر. فصل پائیز :
اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیر
چرا برهنه شود بوستان چو آید تیر.

عنصری .


ماه پروردین حریر فستقی بخشیده بود
مر درخت باغ را زو باغ شد زینت پذیر
تیرمه زینت بگردانید بستان را و داد
آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر.

سوزنی .


رجوع به تیر و تیرماه شود.
ترجمه مقاله