ترجمه مقاله

تیزرای

لغت‌نامه دهخدا

تیزرای . (ص مرکب ) المعی . اوذعی . (نصاب الصبیان ). زودیاب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزبین . تیزبصر :
چه دیدم ، تیزرایی تازه روئی
مسیحی بسته در هر تار موئی .

نظامی .


دست به هم سود شه تیزرای
وز سر کین دید سوی پشت پای .

نظامی .


رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله