ترجمه مقاله

تیزپر

لغت‌نامه دهخدا

تیزپر. [ پ َ ] (نف مرکب ) همان تیزبال است . (آنندراج ). مرغی که به تندی و سرعت پرواز می کند. (ناظم الاطباء). که به شتاب پرد. که تند پرد. تیزپرواز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از آن بیشه بگریختی شیر نر
همی ز آسمان کرکس تیزپر.

فردوسی .


رستم چرا نخواند به روز مرگ
آن تیزپر و چنگل ، عنقا را.

ناصرخسرو.


باز جهان تیزپر و خلق شکار است
باز جهان را جز از شکار چه کار است .

ناصرخسرو.


دولت تیز، مرغ تیزپراست
عدل شه پایدام او زیبد.

خاقانی .


دهر صیاد و روز و شب دو سگ است
چرخ باز کبود تیزپر است .

خاقانی .


تیزپر از کبوتری ، برج به برج می پرد
بیضه ٔزر همی نهد، دربدر از سبکسری .

خاقانی .


تو شاهی چو شاهین مشو تیزپر
به آهستگی کوش چون شیر نر.

نظامی .


خبرم ده که بی خبر شده ام
تا نپرم ، که تیزپر شده ام .

نظامی .


و از بروج قوس سیارات تیر تیزپر را طلوع دادند. (جهانگشای جوینی ).رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله