تیغبازی
لغتنامه دهخدا
تیغبازی . (حامص مرکب ) با هم بازی کردن به شمشیر... و همچنین دوتیغه بازی کردن . (آنندراج ). شمشیربازی . نبرد کردن با شمشیر :
کاینجا نه حدیث تیغبازی است
دلالگییی به دلنوازی است .
سوسن ز سر زبان درازی
شد در سر تیغ و تیغبازی .
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست .
میدان تیغبازی برق است روزگار
بیچاره دانه ای که سر از خاک برکشید.
رجوع به تیغ و ترکیبهای آن و ماده ٔ بعد شود.
کاینجا نه حدیث تیغبازی است
دلالگییی به دلنوازی است .
نظامی .
سوسن ز سر زبان درازی
شد در سر تیغ و تیغبازی .
نظامی .
داشت از تیغ و تیغبازی دست
فارغانه به رود و باده نشست .
نظامی .
میدان تیغبازی برق است روزگار
بیچاره دانه ای که سر از خاک برکشید.
صائب (از آنندراج ).
رجوع به تیغ و ترکیبهای آن و ماده ٔ بعد شود.