تین
لغتنامه دهخدا
تین . (ع اِ) انجیر، تینة یکی آن . تازه و تر آن بهترین فواکه و خوشترین غذاها است کم نفخ و جاذب و محلل و مفتح سدهای کبدو طحال و ملین و اکثار آن مولد شپش «؟». (منتهی الارب ). انجیر. (دهار) (از غیاث اللغات ). درختی است که میوه ٔ آن شیرین و نیکوترین آن سفید سپس سرخ سپس سیاه و واحد آن تینة است . (از اقرب الموارد) :
پیشم آمد بامدادان آن نگارین از کروخ
با دورخ از باده لعل و با دو چشم از سحر شوخ
آستین بگرفتمش گفتم به مهمان من آی
مر مرا گفتا به تازی ((مورد و انجیر و کلوخ )) .
دریا نه آب گر به مثل آبست
چون بر لبش نه تین و نه زیتون است .
تین انجیر و عنب انگور و بادامست لوز
جوز باشد گردکان ، بسرو رطب خرمای تر.
پیشم آمد بامدادان آن نگارین از کروخ
با دورخ از باده لعل و با دو چشم از سحر شوخ
آستین بگرفتمش گفتم به مهمان من آی
مر مرا گفتا به تازی ((مورد و انجیر و کلوخ )) .
رودکی .
دریا نه آب گر به مثل آبست
چون بر لبش نه تین و نه زیتون است .
ناصرخسرو.
تین انجیر و عنب انگور و بادامست لوز
جوز باشد گردکان ، بسرو رطب خرمای تر.
(بسحاق اطعمه ).