تین
لغتنامه دهخدا
تین . (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند انجیر را گویند. و آن میوه ای است معروف و در عربی نیز همین نام دارد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هزوارش تین ، پهلوی انجیر... همریشه ٔ تین عربی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
نبود عجب که مازوی بی مغز بی مزه
یابد ازآن نوا مزه و مغز همچو تین .
بسا تین که ضایع شود در بساتین
کز انجیرخواران غرابی نبیند.
رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و دزی ج 1 ص 156 و بحرالجواهر و تحفه ٔ حکیم مؤمن و انجیر و ماده ٔ بعد شود.
نبود عجب که مازوی بی مغز بی مزه
یابد ازآن نوا مزه و مغز همچو تین .
سوزنی .
بسا تین که ضایع شود در بساتین
کز انجیرخواران غرابی نبیند.
خاقانی .
رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و دزی ج 1 ص 156 و بحرالجواهر و تحفه ٔ حکیم مؤمن و انجیر و ماده ٔ بعد شود.