ترجمه مقاله

ثغور

لغت‌نامه دهخدا

ثغور. [ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثغر. پیشینیان (از دندان ). || سرحدها ودربندها میان کفر و اسلام : که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی ).
بوم چالندر است مرتع من
مار و رنگم در این نقاب و ثغور.

مسعود سعد (دیوان ص 268).


و نان پاره ٔ او به دیگری از بندگان دولت دادن که به کفایت امور و سد ثغور و موافقت جمهور قیام نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 58).
ترجمه مقاله