ترجمه مقاله

ثفل

لغت‌نامه دهخدا

ثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم :
گر هوا و نار را سفلی کند
تیرگی و دردی و ثفلی کند.

مولوی .


|| دانه . || سفره ٔ زیر دستاس . || ثفل روغن . کداده . تِلزَه . || سرگین . ثفل غذاء. آنچه دفع شود از معده : هرچند طعام خوشتر ثفل وی گنداتر.(کیمیای سعادت ).
ترجمه مقاله