ترجمه مقاله

ثقیل

لغت‌نامه دهخدا

ثقیل . [ ث َ ] (ع ص ) گران . وزین . سنگین .مقابل خفیف ، سبک . گران سنگ . گران به وزن . || گران جان . آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب ). خَلنفَع. ناکس . شبشت . شبست . دهلب :
چون بخواند نامه ٔ خود آن ثقیل
داند او که سوی زندان شد رحیل .

مولوی .


- امثال :
کل شی ٔ من الثقیل ثقیل ؛
از گرانان بود گران همه چیز.

(امثال و حکم از قابوسنامه )


|| سخت بیمار. بیماریش سنگین شده . ثاقل . مرد آرمیده . || دیرفعل . || دژگوارد.بدگوارد. که دیرگوارد. بطی ٔ الانهضام . سنگین . دیر هضم . دیرگوار. || نام دردی است که عضو از آن گران معلوم میشود. (غیاث اللغة). ج ، ثِقال و ثُقل و ثُقلاء. || ثقیل الظهر؛ بسیار عیال . || درهم ثقیل ؛ به وزن درهمی و دو دانک در هم بوده است .
ترجمه مقاله