ترجمه مقاله

جابر

لغت‌نامه دهخدا

جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو تألیفات بسیار و مصنفات مشهوری در آن علم دارد معذلک بر بسیاری از علوم فلسفی مطلع بوده است و از پیروان علم معروف به علم باطن است که آن مذهب متصوفان مسلمان از قبیل حارث بن اسد المحاسبی و سهل بن عبداﷲ شوشتری و امثال ایشان میباشد. محمدبن سعید سرقسطی معروف به ابن مناط اسطرلابی اندلسی گوید که یک کتابی از جابربن حیان در شهر مصر دیده است که درباره ٔ اسطرلاب تألیف کرده و مشتمل بر هزار مسئله ٔ بیمانند میباشد.(تاریخ الحکماء قفطی ص 190 - 191). ابن الندیم آرد: ابوعبداﷲ جابربن حیان بن عبداﷲ کوفی معروف به صوفی . مردم درباره ٔ او اختلاف کرده اند. شیعه معتقدند که از بزرگان ایشان و یکی از ابواب است و او را از اصحاب جعغر الصادق علیه السلام و از اهل کوفه میدانند و دسته ای از فلاسفه او را از خود میدانند و در منطق و فلسفه مصنفاتی دارد. و زرگران و نقره سازان میگویند که ریاست آنها در آن عصر به وی منتهی شده و کار وی مکتوم بود و در شهرها میگشت و از خوف سلطان در جائی مستقر نمیشد و نیز گفته اند که در زمره ٔ برامکه بود و با جعفربن یحیی مربوط بود و کسانی که این عقیده را دارند میگویند: مقصودش از «سید من جعفر»، جعفر برمکی است و شیعه میگویند مقصودش جعفر الصادق علیه السلام است . و یکی از ثقات اهل صنعت برای من حکایت کرد که او در شارع باب الشام در درب معروف به درب الذهب نزول کرده بود و همین مرد گفت که بیشتر اقامت جابر در کوفه بود و در آنجا بمناسبت پاکی هوا مشغول کیمیاگری بود و همین مرد گفت خانه ای که در آن هاون طلائی که در آن حدود دویست رطل بود یافتند. خانه ٔ جابربن حیان بوده است ، زیرا در آن موضع جز همان هاون چیزی یافت نشد و جائی که برای حل و عقد بنا شده بود و این واقعه در ایام عزالدوله پسر معزالدوله واقع شده است و ابوسبکتکین دستاردار گفت کسی که آن را تحویل گرفت من بودم . و جماعتی از اهل علم و اکابر وراقین گفته اند که این مرد یعنی جابر اصل و حقیقتی ندارد و بعضی از آنان گفته اند که تصنیفی جز کتاب الرحمة نداشته و این مصنفات را مردم تصنیف نموده و به وی نسبت داده اند. ابن الندیم گویداگر شخص دانشمندی بنشیند و خود را برنج بیندازد و کتابی در دو هزار ورق تصنیف کند و پس از آنکه روح و قریحه خود را در تنظیم آن بزحمت انداخته و در نوشتن واستنساخ آن تحمل رنج کرده ، کتاب را بدیگری خواه وجود داشته یا وجود نداشته باشد نسبت بدهد، نوعی نادانی است و هیچکس چنین کاری نمیکند و کسی که ساعتی با علم سر و کار داشته باشد بدین کار تن در نمیدهد. چه فائده و نتیجه ای در این کار متصور است ؟ این مرد بحقیقت وجود داشته و احوال وی آشکار و مشهور است و تصنیفاتش بسیار. وی کتابهائی در مذاهب شیعه دارد که در جای خود آنها را نقل میکنم و کتابهائی در قسمتهائی از علوم مختلفه دارد که آنها را نیز در جای خود در این کتاب ذکر کرده ام . بعضی اصل وی را از خراسان دانسته اند.رازی در کتابهائی که در صنعت تألیف کرده گوید: استاد ما ابوموسی جابربن حیان گفت ... الخرقی که سکة الخرقی در مدینه منسوب به اوست ، و ابن عیاض مصری ، و اخمیمی ، شاگردان وی هستند.
نام کتابهای او درصنعت : جابر فهرستی بزرگ دارد که شامل تمام مؤلفات وی در صنعت و کتب دیگر است و فهرست کوچکی دارد که تنها شامل مؤلفات وی در صنعت است . و ما تعدادی از کتابهای او را که خود دیده ایم یا اشخاص موثق دیده و برای ما ذکر کرده اند در اینجا می آوریم . از آن جمله است :کتاب اسطقس الاس الاول الی البرامکه . کتاب اسطقس الاس الثانی الی البرامکه . کتاب الکمال هوالثالث الی البرامکة. کتاب الواحد الکبیر. کتاب الواحد الصغیر.کتاب الرکن . کتاب البیان . کتاب الترتیب . کتاب النور. کتاب الصبغ الاحمر. کتاب الخمائر الکبیر. کتاب الخمائر الصغیر. کتاب التدابیر الرائیه . کتاب یعرف بالثالث . کتاب الروح . کتاب الزیبق . کتاب الملاغم الجوانیة. کتاب الملاغم البرانیه . کتاب العمالقة الکبیر. کتاب العمالقة الصغیر. کتاب البحرالزاخر. کتاب البیض . کتاب الدم . کتاب الشعر. کتاب النبات . کتاب الاستیفاء. کتاب الحکمة المصونة. کتاب التبویب . کتاب الاملاح . کتاب الاحجار. کتاب الی قلمون . کتاب التدویر. کتاب الباهر. کتاب التکریر. کتاب الدرة المکنونة. کتاب البدوح . کتاب الخالص . کتاب الحاوی . کتاب القمر. کتاب الشمس . کتاب الترکیب . کتاب الفقه . کتاب الاسطقس . کتاب الحیوان . کتاب البول . کتاب التدابیر. کتاب الاسرار. کتاب کیمان المعادن . کتاب الکیفیة. کتاب السماء: اولی و ثانیة و ثالثة و رابعة و خامسة و سادسة و سابعة. کتاب الارض : اولی و ثانیة و ثالثة و رابعة و خامسة و سادسة و سابعة. کتاب المجردات . کتاب البیض الثانی . کتاب الحیوان الثانی . کتاب الاملاح الثانی . کتاب الباب الثانی . کتاب الاحجار الثانی . کتاب الکامل . کتاب الطرح . کتاب فضلات الخمائر. کتاب العنصر. کتاب الترکیب الثانی . کتاب الخواص . کتاب التذکیر. کتاب البستان . کتاب السیول . کتاب روحانیة عطارد. کتاب الاستتمام . کتاب الانواع . کتاب البرهان . کتاب الجواهر الکبیر. کتاب الاصباغ . کتاب الرائحة الکبیر. کتاب الرائحة اللطیف . کتاب المنی . کتاب الطین . کتاب الملح . کتاب الحجر الحق الاعظم . کتاب الالبان . کتاب الطبیعة. کتاب ما بعدالطبیعة. کتاب التلمیع. کتاب الفاخر. کتاب الصارع . کتاب الافرند. کتاب الصادق . کتاب الروضه . کتاب الزاهر. کتاب التاج . کتاب الخیال . کتاب تقدمة المعرفة. کتاب الزرانیخ . کتاب الهی . کتاب الی خاطف . کتاب الی جمهور الفرنجی . کتاب الی علی بن یقطین . کتاب مزارع الصناعة. کتاب الی علی بن اسحاق البرمکی . کتاب التصریف . کتاب الهدی . کتاب تلیین الحجارة الی منصوربن احمد البرمکی . کتاب اغراض الصنعة الی جعفربن یحیی البرمکی . کتاب الباهت . کتاب عرض الاعراض . و این صد و دوازده کتاب است و هفتاد کتاب دیگر دارد از جمله : کتاب اللاهوت . کتاب الباب . کتاب الثلاثین کلمة. کتاب المنی . کتاب الهدی . کتاب الصفات . کتاب العشرة. کتاب النعوت . کتاب العهد. کتاب السبعه . کتاب الحی . کتاب الحکومه . کتاب البلاغة. کتاب المشاکلة. کتاب خسمه عشر. کتاب الکفؤ. کتاب الاحاطه . کتاب الراوق . کتاب القبة. کتاب الضبط. کتاب الاشجار. کتاب المواهب . کتاب المخنقة. (؟). کتاب الاکلیل . کتاب الخلاص .کتاب الوجیه . کتاب الرغبة. کتاب الخلقة. کتاب الهیئة. کتاب الروضة. کتاب الناصع. کتاب النقد. کتاب الطاهر. کتاب لیلة. کتاب المنافع. کتاب اللعبة. کتاب المصادر. کتاب الجمع.
و این چهل کتاب از هفتاد کتاب است و بعد از آن رسائلی است فی الحجر: اولی ،ثانیة، ثالثة، رابعة، خامسة، سادسة، سابعة، ثامنة، تاسعة، عاشرة و اینها اسم ندارند. و بعد از آن ده رساله است در نباتات از یک تا ده ، و همچنین ده رساله در احجار بهمین ترتیب دارد. بنابراین هفتاد رساله است و علاوه بر هفتاد کتاب مذکور ده کتاب دیگر دارد:کتاب التصحیح . کتاب المعنی . کتاب الایضاح . کتاب الهمة. کتاب المیزان . کتاب الاتفاق . کتاب الشرط. کتاب الفضلة. کتاب التمام . کتاب الاعراض . و بعد از این کتابها ده مقاله دارد که عبارتند از: کتاب مصححات فرثاغورس . کتاب مصححات سقراط. کتاب مصححات افلاطون . کتاب مصححات ارسطالیس . کتاب مصححات ارسنجانش . کتاب مصححات ارکاغانیس . کتاب مصححات امورس . کتاب مصححات ذیمقراطیس . کتاب مصححات حربی . کتاب مصححاتنا نحن .
سپس بیست کتاب باسامی زیر است :کتاب الزمردة. کتاب الانموذج . کتاب المهجة. کتاب سفرالاسرار. کتاب البعید. کتاب الفاضل . کتاب العقیقه . کتاب البلورة. کتاب الساطع. کتاب الاشراق . کتاب المخایل . کتاب المسائل . کتاب التفاضل . کتاب التشابه . کتاب التفسیر. کتاب التمییز. کتاب الکمال والتمام ، و بعد از آن سه کتاب دیگر است که متصل به آنها است : کتاب الضمیر. کتاب الطهارة. کتاب الاعراض .
و بعد از آن هیفده کتاب دیگر بترتیب زیر: کتاب المبدء بالریاضة. کتاب المدخل الی الصناعة. کتاب التوقف . کتاب الثقة بصحة العلم . کتاب التوسط فی الصناعة. کتاب المحنة. کتاب الحقیقة. کتاب الاتفاق والاختلاف . کتاب السنن والحیرة. کتاب الموازین . کتاب السر الغامض . کتاب المبلغ الاقصی . کتاب المخالفة. کتاب الشرح . کتاب الاغراء فی النهایة. کتاب الاستقصاء.
و بعد از آن سه کتاب دیگر: کتاب الطهارة آخر. کتاب التفسیر. کتاب الاعراض .
محمدبن اسحاق گفته است که جابر در کتاب فهرست خود گفته است «که بعد از این کتابها سی رساله تألیف کرده ام که بی نامند و پس از آن چهار مقاله باسامی زیر: کتاب الطبیعة الفاعلة الاولی المتحرکة و هی النار. کتاب الطبیعة الثانیة الفاعلة الجامدة و هی الماء. کتاب الطبیعة الثالثة المنفعلة الیابسة و هی الارض . کتاب الطبیعة الرابعة المنفعلة الرطبة و هی الهواء. جابر گفته است که دو کتاب در شرح این کتابها دارم بنام کتاب الطهارة. کتاب الاعراض .
و بعد از آن چهار کتاب تألیف کرده ام : کتاب الزهره . کتاب السلوة. کتاب الکامل . کتاب الحیاة.
و بعد از آن ده کتاب براساس رأی بلیناس صاحب طلسمات تألیف کرده ام . کتاب زحل . کتاب المریخ . کتاب الشمس الاکبر. کتاب الشمس الاصغر. کتاب الزهرة. کتاب عطارد. کتاب القمر الاکبر. کتاب الاعراض . کتاب یعرف بخاصیة نفسه . کتاب المثنی . و چهار کتاب در مطالب دارد: کتاب الحاصل . کتاب میدان العقل . کتاب العین . کتاب النظم .ابوموسی گفته است سیصد کتاب در فلسفه و هزار و سیصدکتاب (سیصد؟) در علم حِیل ، بر مثال کتاب تقاطر (؟) و هزار و سیصد رساله (سیصد؟) در صنائع مجموعه و آلات حرب . سپس کتاب بزرگی در طب و کتابهای بزرگ و کوچک دیگر تألیف کردم . و در حدود پانصد کتاب در طب مانند کتاب المجسه والتشریح تألیف کرده ام . سپس کتابهایی درمنطق ارسطو و بعد از آن کتاب الزیج اللطیف را در سیصد ورق ، کتاب شرح اقلیدس و کتاب شرح المجسطی و کتاب المرایا را تألیف کردم . و بعد از آن کتاب الجاروف را که متکلمان بر آن رد نوشته اند تألیف کردم . (و این کتاب را بعضی از ابوسعید مصری دانسته اند). سپس کتابهائی در زهد و مواعظ و کتابهای متعدد و نیکوئی در عزائم و کتابهائی در نیرنجات تألیف کردم ، سپس کتابهای بسیاری در خواص اشیاء نوشتم و پس از آن پانصد کتاب در ردّ بر فلاسفه تألیف کردم و سپس کتابی در صنعت نوشتم که معروف به کتب الملک شد و کتاب دیگر معروف به الریاض . (الفهرست ابن الندیم ص 489 ببعد). اسماعیل پاشا فهرست کتب او را چنین آرد: الارشاد فی التعبیر. اسرار العبرانیات . الایضاح فی علم الکاف . روح الارواح فی الاکسیر. علل المعادن . العلم المخزون فی الصنعة. کتاب الاحراق . کتاب الخالص فی الکیمیاء. کتاب الخواص الکبیر. کتاب الرحمة فی الکیمیاء. کتاب السبعین فی الصنعة.کتاب الشعر. کتاب الصافی من الخمسمائة. کتاب العهد.کتاب القمر فی الصنعة. کتاب النخب . منافع الحجر بعدتمام تدبیره . مهج النفوس . نهایةالادب . و جز این کتب از تصنیفات او است و عدد کتابهایش را دویست و سی و دو گفته اند. (هدیة العارفین فی اسماء المؤلفین ج 1 ص 249). و زرکلی از کتابهای او مجموع رسائل در حدود هزار صفحه و اسرارالکیمیاء و علم الهیئة و اصول الکیمیاء را یاد کرده است که چاپ شده اند. (الاعلام ج 1 ص 174). ودر معجم المطبوعات کتابهای زیر را از وی ذکر کرده :
1- اسرار الکیمیاء (یا کشف الاسرار و هتک الاستار). از این کتاب جز ترجمه هائی به لاتین چیزی چاپ نشده . و نیز قسمتی از این کتاب به عربی ضمن کتاب شیمی در قرون وسطی در 3 جلد بوسیله ٔ برتلو طبع شده است .
2- مجموعه ٔ یازده رساله ٔ وی در علم کیمیا به اسامی زیر: 1- کتب البیان . 2- کتاب الحجر. 3- کتاب النور. 4- رسالة الایضاح . 5- کتاب اسطقس الاس . 6- کتاب اسطقس الاس الثانی . 7- کتاب الاسطقس ثالث . 8- تفسیر کتاب اسطقس . 9- کتاب التجرید. 10- کتاب الرحمة. 11- کتاب الملک . چاپ سنگی بمبئی 1892 ص 35.
3- کتاب المکتسب ، که موسوم به نهایة الطلب است با شرح جندقی که بفارسی است و این کتاب در علم کیمیاست چاپ سنگی بمبئی 1307.
و در مفتاح السعادة چنین آمده است : گویند بعضی کسانی که در راه کیمیا تجربه کرده و رنج بسیار برده و گمان داشت که زحماتش بیهوده است دوبیت زیر را بر بعض مصنفات جابربن حیان شاگرد حضرت جعفر الصادق (ع ) نوشت :
هذا الذی بمقاله

غرالاوائل و الاواخر


ما انت الاّ کاسر

کذب الذی سماک جابر.


حکایت شده است که شخصی از یکی از مشایخ این فن خواهش کرد این علم را به وی بیاموزد و سالهای بسیار او را خدمت کرد.پس آن شیخ گفت که از شروط تعلیم این فن آن است که باید آن را به فقیرترین اهل بلد تعلیم کرد. مردی را که فقیرتر از وی در این بلاد نباشد پیدا کن تا به وی یاد دهیم و تو نگاه کن . آن شخص مدتی در طلب چنین مردی بود تا اینکه شخصی را یافت که پیراهن خود را که در غایت کهنگی و کثافت بود با شن و رمل می شست و توانائی خرید یک قطعه صابون نداشت ، پیش خود گفت که من هیچ فقیری را ندیده ام که جز با صابون پیرهنش را بشوید پس آن شیخ را خبر کرد که مردی چنین و چنان یافتم ... و من فقیرتر از او ندیده ام ، آن شیخ گفت بخدا سوگند چنین شخصی که تو میگوئی شیخ ما جابربن حیان است که من این فن را نزد او آموخته ام سپس گریه کرد و گفت : از خواص این فن آن است که هرکس به آن رسید در نهایت افلاس بسر میبرد چنانکه از شافعی نقل شده : که هرکس بوسیله ٔ اکسیر طلب مال کند مفلس میشود. (مفتاح السعادة ج 1 ص 281 - 282). صاحب روضات چنین آرد: شیخ نبیل ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی از مشاهیر متقدمین دانشمندان فنون غریبه مانند: کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا، و سایر علوم سری و جفر جامع و نظائر آن بوده است . و تاکنون در فهرستهای رجال فریقین ترجمه و شرح حال خاص او را نیافته ام ، بلی ابن خلکان مورّخ در شرح حال مولانا الصادق (ع ) آورده که او یکی از ائمه ٔ دوازده گانه مذهب امامیه است . از سادات اهل بیت و بجهت صدق گفتار ملقب به صادق شده و شهرت فضل وی بیش از آن است که ذکر شود و او را گفتاریست در صنعت کیمیا و زجر و فال و شاگرد وی ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی کتابی در هزار ورق تألیف کرده و رسائل جعفرالصادق (ع ) را که پانصد رساله است در آن گرد آورده است - انتهی . و این گفته غریب است . و صاحب ریاض العلماء پس از آنکه شرح حال او را مانند آنچه ما آوردیم ذکر کرده میگوید که حکیم سلمةبن احمد مجریطی (مدریدی ) در کتاب غایةالحکم پس از آنکه مهارت و استادی ابوبکر محمدبن زکریای رازی را در علوم طلسمات و امثال آن از علوم فلسفی نقل کرده چنین گوید: «اما استاد علی الاطلاق که از متقدمین در این فن است شیخ اجل ابوموسی جابربن حیان صوفی است که کتابهای : المنتخب فی صنعة الطلسمات ، والطلسمات الکبیر، که آن را پنجاه مقاله ساخته ، و المفتاح فی صورالدرج و تأثیراتها فی الاحکام ، و کتاب الجامع، در اسطرلاب علمی و عملی مشتمل بر هزار باب و اندی است و در آن امور عجیبی آورده که هیچکس در این امور بر او پیشی نگرفته است . و همچنین کتاب الکبیر فی الطلسمات که همه ٔ علوم عجیبه را که مورد اختلاف است بیان کرده و پدید آورنده ٔ علم میزان اوست و شایسته است که من [مجریطی ] او را با اینکه همزمان نیستیم استاد خود قرار داده ام ». صاحب روضات گوید: چون مجریطی پس از 350 هَ . ق . میزیست پس جابر قدیمتر از این عصر است . مؤلف «المصباح فی علم المفتاح » در مقدمه ٔ کتاب آرد متقدمین این فن درباره ٔ اصولی که ذکر شد اتفاق دارندولی درباره ٔ شرح و تفسیر کلام قوم اختلاف و افتراق پیدا کرده اند و هرکدام در حدود آنچه از رموز این علم بر ایشان کشف شده است سخن گفته اند. مانند امیر خالدبن زید که تألیفات مفیدی در این فن دارد و بعد از او اوستاد بزرگ جابربن حیان است که بر کسانی که بعد از وی بر این علم اطلاعی یافته اند سمت استادی دارد. لیکن جابر این علم را بطور متفرق در کتابهای زیادی ذکر کرده که اگر کسی بر بسیاری از کتابهایش وقوف یابد، به اندازه ای که قسمت وی باشد رموز این علم بر او کشف خواهد شد. (از روضات الجنات ص 156 و 157). شمس الدین سامی آرد: جابربن حیان ابوموسی ، یکی از مشاهیر حکمای عرب است و در حکم موجد فن کیمیا میباشد، ترجمه ٔ حالش کاملا معلوم نیست بروایتی از اهالی طوس و بروایت دیگر از اهالی حران بود. و بعضی از آنان او را صابئی میدانند و میگویند وی پسر سنان پدر تبّانی است و احتمالاًبسال 160 هَ . ق . درگذشته ، و بیک روایت علم کیمیا را از امام جعفر صادق (ع ) و بروایت دیگر از خالدبن یزیدبن معاویه اخذ کرده . گویند قریب به 500 جلد کتاب تألیف کرده ، پاره ای از این کتابها موجود است و بزبانهای اروپائی هم ترجمه شده . کاتب چلبی دو اثر موسوم به : الخالص و کتاب الخواص ، او را ذکر کرده ، معلوم است که جابر بهرزه طالب کیمیا بود او میخواست معادن و پاره ای از نباتات را بطلا مبدل سازد یعنی ماهیت آنها رامنقلب سازد و این کار باطلی بود ولی در ضمن این عمل اطلاعی از ترکیب و ذوب معادن بدست آورده و راه شیمی یعنی کیمیای حقیقی را مکشوف ساخت و تألیفات بسیار بوجود آورد و لذا مستحق نام موجد کیمیا گردید. بعضی گویند موجد علم جبر هم او بود که بنام خود منتسب ساخته است ولی این ادعا دلیل محکمی ندارد، و پاره ای از اهل تحقیق گویند خود جابر نام موهومی است و چنین شخصی اصلا وجود نداشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
در دائرة المعارف اسلام آمده است : جابربن حیان کیمیادان مشهور. وی در قرون وسطای مسیحی بنام جبر نامیده میشد و در عربی بنام ابوموسی جابربن حیان الازدی ، نسبتش گاهی طوسی و گاهی طرطوسی ضبط شده است . گمان برده اند که وی از فرقه ٔ صابئین باشد. بهمین جهت است که گاهی کنیه ٔ الحرانی را باو میدهند. وی بعد از دین صابئین برگشته و بدین اسلام گروید. در این دین اخیر دارای تعصب شدید بود. در دوره ٔ نسبةً متأخر لقب صوفی هم باو داده اند از معلمینش خالدبن یزیدبن معاویه (که بسال 85 هَ . ق . / 704 م . درگذشته است ) باید نام برد بهمین جهت هم وی را «عمیدالاموی » و «جعفر الصدیق » می نامند همین امر میرساند که وی متأخرتر از تاریخی است که برای مرگ خالدبن یزید یاد کرده اند. پس باید اشتهار وی را در حدود 160 هَ . ق . یا 776 م . دانست . فهرست حاجی خلیفه او را با برمکیان مربوط میکند. از زندگی وی تقریباً اطلاعی بدست نمیتوان آورد. آنچه مشهور است این است که وی مدتی طولانی در کوفه بسر برد. به فهرست حاجی خلیفه نمیتوان اطمینان داشت . چه در این کتاب مؤلف برای وی وجود خارجی قائل نشده بلکه او را شخصیتی اساطیری میداند. آثار بسیاری را به جابر نسبت داده اند. آنچه که بزبان لاتینی وجود دارد اگر کتاب «سبعین » را استثناء کنیم بقیه با آثاری که در عرب هست ارتباط ندارد.
این کتابها بطور عموم معرف پیشرفت زیاد در علم کیمیا است . در کتابخانه های اروپا 22 رساله ٔ عربی بنام جابر است پنج تا از آنها بچاپ رسیده است : کتاب الملک . کتاب الموازین الصغیر. کتاب الرحمة. کتاب التجمیع. کتاب الزیبق الشرقی . آراء رسمی و اختصاصی وی در این آثار و مخصوصاً در «کتاب الرحمة» که اصالت آن قطعی است عبارت است از عقیده ٔ «تجسم » و عقیده ای که روح را علت غائی موجودات دانند. دیگر آنکه فلزات را ذیحیات تصور میکند که در سینه ٔ زمین هزاران سال بصورت ناقص مانده (مانند سرب ) و سپس کمال یافته اند (مانند طلا). علم کیمیا برای تسریع این کمال و دیگرگونگی است . عقیده ٔ تولید مثل ، ازدواج ، اشباع و تربیت را درباره ٔ فلزات اعمال کرده اند. همچنین عقیده ٔ مرگ و زندگی تابع همین امر است . جوهرهای ثقیل و زمینی نسبت به جوهرهای لطیف و سبک «میت »اند و تمام اجسام شیمیایی دارای روح و جسم میباشند: قسمتی از آنها روحی و قسمتی مادی است . عمل کیمیا عبارت است از جدا کردن و منزه ساختن هریک از آنها و رساندن روح متناسب به هریک از اجسام . سنت غربی به جابر اکتشافات بسیاری را در شیمی نسبت داده است از آن جمله درباره ٔ: تیزآب ، جوهر گوگرد، جوهر شوره و نیترات دارژان ؛ اما هیچیک از این اکتشافات در نوشته های عربی که بنام وی آمده است وجودندارد و فقط در نوشته های لاتینی متعلق به اواخر قرن سیزدهم میلادی ثبت شده است .
و پل کراوس در ذیل دائرة المعارف اسلام درباره ٔ وی چنین آرد: جابربن حیان الازدی الکوفی . نوشته هائی که در ادبیات عرب بنام آثار جابربن حیان شاگرد امام ششم شیعیان جعفر الصادق (متوفی بسال 148 هَ . ق .) معرفی شده مجعول است . قدیمترین شواهدی که حاکی از وجود آنهاست از یک سو آثار کیمیاوی معروف ابن اُمیل (حدود 350) و ابن وحشیه ٔ جاعل (حدود 350) است و از سوی دیگر فهرست ابن الندیم میباشد. اطلاعاتی که در فهرست ابن الندیم آمده بکمک نسخ خطی محفوظ و نیز یادداشتهای مربوط بمآخذ و منابع که در نوشته های خود جابر یاد شده است میتوان بخش عمده ای از مجموعه ٔ آثار جابر را از نو پدید آورد. این آثار بمجموعه های بسیار تقسیم شده است که مهمترین آنها عبارتند از: 112کتاب در باب آزمایشهای نامرتب در اعمال کیمیا با توضیحات بسیاری در خصوص کیمیای قدیم ذیسموس ذیمقراط هرمس آغازیمون و غیره . هفتاد کتاب مشروح منظم در اصول عقاید کیمیای جابر، 144 کتاب یا «کتب الموازین » در بیان مبانی نظری فلسفی کیمیا و همه ٔ علوم مکنونه .پانصد کتاب شامل مقالات جداگانه که در آنها در بعضی مسائل «کتب الموازین » تعمق بعمل آمده است . این چهار مجموعه حاکی از مراحل تدریجی بسط اصول جابری و تکوین مجموعه ٔ کیمیا میباشد. بر این مجموعه مجموعه های مختصر بسیار دیگری را که در کیمیا بحث میکنند، یا شرح آثار ارسطو و افلاطون و نیز رسالاتی در فلسفه و نجوم و احکام و حساب و موسیقی ، طب ، سحر و بالاخره نوشته های دینی را باید افزود. این ادبیات وسیع که محتوی مجموعه ای از علوم قدیم که در دوره ٔ اسلامی اقتباس شده است نمیتواند از آثار مؤلفی واحد باشد و همچنین نمیتواندکه از نیمه ٔ دوم قرن دوم هجری پیشتر برود. همه ٔ قراین میرساند که این مجموعه در اواخر قرن سوم یا آغاز قرن چهارم تنظیم شده است . نوشته های جابر در مرحله ٔ اول مربوط بتاریخ دینی است همانطور که کیمیاگران باستانی که آثار آنان بما رسیده به معرفت مسیحی توجه داشته اند جابر نیز در روش علمی خود معرفت اسلامی را داخل کرده است . این معرفت همان معرفت ابتدائی که ناشی ازاصول عقاید شیعه است و در قرن اول و دوم تدوین شده نمیباشد و نیز از مطالبی که نویسندگان مسلمان در باب کفر و زندقه نوشته اند و آن را بما معرفی نموده اند ناشی نمیباشد. بلکه بیشتر مربوط بنحله ٔ ترکیبی گنوسی است که نزد غلات شیعه در اواخر قرن سوم معمول بوده و بافکار سیاسی انقلابی ارتباط داشته و حتی موجودیت اسلام را بخطر افکند. جابر مبشر ظهور قریب امام جدیدی است که ناسخ شریعت مسلمین خواهد شد و بجای الهامات قرآنی روشنایی علوم و فلسفه ٔیونانی را جایگزین خواهد کرد. اصول عقاید «مجموعه ٔ جابری » مبنای این الهام جدید است که کاملاً معنوی و روحانی است و معرف آن ائمه ٔ علوی میباشند. از نظر اصطلاحات دینی جابر به قرامطه نزدیک است . (قرامطه که از سال 260 توسعه و انتشار یافتند. در آثار جابر ذکر شده اند) امام بلقب ناطق خوانده میشود در مقابل صامت ، درجات دینی نظیر همان درجاتی است که نزد قرامطه و اسماعیلیه ٔ فاطمی (باب ، خواجه [ خوجا ] داعی ، مطلق ، سابق ، تالی ، لاحق و غیره ) معمول است . اصول عقاید مخالفین امام مفصلاً شرح شده است . تاریخ دنیا بنا بر تنزیلات پیاپی به هفت مرحله تقسیم میشود که وحی امام جابری آخرین آنهاست . و همچنین ائمه ٔ مسلمانان که پس از علی (ع ) تا قائم جدید متعاقب هم آیند هفت تن اند: حسن ، حسین ، محمدبن حنفیه ، علی بن حسین ، محمدبن باقر، جعفر صادق ، اسماعیل (محمدبن اسماعیل ، قائم جدید) بعکس عقیده ٔقرامطه و اسماعیلیه ، علی (ع ) یکی از ائمه ٔ هفتگانه محسوب نمیشود او صامت است . الوهیت مخفی است و مافوق ناطق میباشد و ائمه ٔ هفتگانه مظاهر حلول ارضی وی محسوب میگردد.
بدین طریق اصول عقاید جابر شبیه به اصول عقاید نصیری است و مانند نصیریان معتقد بسه موجود الهی هستند که عبارتند از عین (علی )، میم (محمد)، سین (سلمان ) و سین در نزد جابر بالاتر از میم است . در عقیده ٔ مورد بحث امام را ماجد، یا یتیم خوانند و آن تجلی مستقیمی است از عین و بر میم و سین غالب است . در معتقدات مزبور مانند همه ٔ غلات شیعه و مخصوصاً نصیریه عقیده به تناسخ (اصطلاحات تناسخ ، ادوار، اکوار، نسخ ، فسخ ، رسخ ، مسخ ) پذیرفته شده است . مرحله ٔ دوم آثار جابر مسائلی را در باب تاریخ علوم اسلامی مطرح میکند. مجموعه ٔ اصول عقاید مزبور به تحقیق مقررات و نظامات ذیل میپردازد: کیمیا (که همیشه در مرحله ٔ اول قرار دارد) طب ، علم احکام ، سحر، (طلسمات ) بحث در خواص اشیاء و تکوین موجودات حیه . اطلاعات ما در باب اصول و مقررات مربوط بعلوم قدیمه کامل نیست معهذانوشته های جابر اجازه میدهد که جهات مفید علوم یونانی را که تاکنون بنظر میرسید ازبین رفته باشند، احیا کنیم . کیمیای مکتب جابری اساساً از همه ٔ مطالب مربوطبه کیمیای قدیم مشخص است . این مکتب عمداً از کنایات هرمسی که از منشاء مصری است و در قدیم توسط نوشته های ذیسموس و دیگران معرفی شده و در اسلام توسط بسیاری از کیمیاشناسان مانند ابن اُمیل طغرائی جلدقی و غیره مورد بحث قرار گرفته احتراز دارد. کیمیای جابر علمی تجربی است که بر فرضیه ای فلسفی بنیاد نهاده شده است . این فرضیه ٔ فلسفی عمدةً از فیزیک ارسطو نشأت یافته است . جابر چنانکه ترجمه های حنین بن اسحاق [ متوفی 260 ] و مکتب او نشان میدهد تمام آثار ارسطو و همچنین شرح اسکندر افردویسی ، تمیستیوس ، سینپلیقیوس ، فرفوریوس و دیگران را می شناخته و ذکر کرده است . بعلاوه آثار افلاطون ، تئوفرسطس ، جالینوس ، اقلیدس ، بطلمیوس ، ارشمیدس و غیره یاد شده ، در میان این آثار نوشته های بسیاری است که اصل یونانی آنها از میان رفته است . هیچ اثر کیمیاوی در عهد اسلامی باندازه ٔ آثار جابر شامل اطلاعات وسیع مربوط بادبیات قدیم و حاوی معلومات دائرةالمعارفی نیست . آنها در این موضوع نزدیک به رسایل اخوان الصفا که از همان سرچشمه ناشی شده اند میباشد. اصطلاحات فنی که جابر بکار برده بدون استثنا همانهائی است که بوسیله ٔ حنین بن اسحاق ترجمه شده است همین هم دلیلی است براینکه تاریخ تدوین مجموعه ٔ مزبور را نمیتوان از اواخر قرن سوم پیشتر برد. اصل عمده ٔ علم جابر میزان (ترازو) است . این اصطلاح حاکی نظرات مختلف است و نحله ٔ ترکیبی علمی جابر را کاملا نشان میدهد، میزان بمعانی ذیل است :
1- وزن مخصوص . 2- «استاسموس » کیمیادان باستانی که معرف مقیاس اخلاط و امتزاج مواد است .3- مطالعه ٔ نظری در باب الفبای عرب و رابطه ٔ آنها با چهار مزاج (گرم ، سرد، مرطوب ، خشک ) این «میزان الحروف » تنها در مورد همه ٔاشیاء موجود در عالم سفلی بکار نمیرود بلکه همچنین در مورد اشیاء عالم مابعد الطبیعه نیز استعمال میشوداز قبیل : ادراک ، روح عالم ، ماده ، مکان ، زمان . جابر این روش خود را از طرفی از حکمت فیثاغورسیان جدید و از طرف دیگر از نظرات شیعه راجع به جفر اقتباس کرده است . 4- همچنین «میزان » مبنای عالی مابعد الطبیعه بشمار میرود و آن مظهر مونیسم علمی جابر است و در این مورد جابر مخالف اصول ثنویت مانویان است . نظرات افلاطونیان جدید در باب واحد در این مورد بی اثر نبوده است . 5- «میزان » از تأویل مطالب قرآن در خصوص ترازوی روز قیامت نشأت یافته است . این نظر علمی نیز در معرفت اسلامی وجود دارد و توسطهمان است که جابر روش علمی خویش را با اصول عقاید دینی خود پیوند داده است و بنظر می آید که آثار جابر رابطه ٔ نزدیکی با شرک علمی مکتب حرانیان داشته باشد. در بعضی مسائل مابعدالطبیعه جابر صریحاً بعقاید صابئین توجه داشته است . مآخذ مستقیم روش علمی جابر عبارتند از نوشته های اپولونیوس (بلیناس ) طوانه یی (کتاب سرالخلیقه و غیره ). و آنها آثار مجعولی هستند که طبق قول محمدبن زکریای رازی درزمان مأمون خلیفه تدوین شده اند و از بهترین منابع برای آشنایی به ادبیات «حرانی » محسوب میشوند. جابر اعلام میدارد که علمش را از استادش جعفر صادق (ع ) فرا گرفته است و تمام اطلاعات وی بدین «معدن حکمت » منتهی میشود و خود وی فقط مدون نوشته های مزبور است . مقام جابر در سلسله مراتب مذهبی بلافاصله بعد از امام قرار دارد. علاوه براین جابر در زمره ٔ استادان خود نام عده ای را ذکر میکند از جمله «حربی حمیری »، یک راهب ، مردی بنام «اُذن الحمار» از جمله ٔ معاصران جعفر(ع ) و از برامکه کسان ذیل نام برده شده اند: خالد، یحیی و جعفر، که جابر بسیاری از رسایل خود را بدانان اهدا کرده است و همچنین باید از اعضای خاندان شیعی «یقطین » را اسم برد. کلیه ٔ این اطلاعات مربوط به قلمرو اساطیری است و نوشته های او با یکدیگر از لحاظ معنی تضاد صریح دارند. از طرف دیگر یکی از شاگردان جعفر(ع ) بنام جابربن حیان در هیچیک از کتب شیعه دیده نشده است ، و بنظر می آید که از ابداعات محض باشد. بخوبی دانسته میشودکه چرا نویسندگان این آثار را بشاگرد جعفر نسبت داده اند و او غالباً در کتب شیعه بعنوان معرف علوم یونانی و مخصوصاً علوم مکنونه شناخته شده است . بعلاوه جعفر(ع ) پدر اسماعیل هفتمین امام است که ظهور وی در نوشته ها اعلام شده است . ابن الندیم در فهرست خود گوید که در زمان وی شیعیانی بوده اند که در اصالت نوشته های مورد بحث شک داشتند. فیلسوف و عالم ، ابوسلیمان منطقی سجستانی (متوفی حدود 370 هَ. ق .) در تعلیقات خود توضیحی داده است که طبق آن وی میبایست شخصاً مؤلف آثار منسوب بجابر را شناخته باشد. منطقی وی را بنام الحسن بن النکد الموصلی یاد میکند. ما بهیچوجه دلیلی نداریم که در صحت این اطلاعات تردید کنیم هرچند که مطمئناً نوشته های جابر آثار نویسنده ٔ واحد نیست و هرچند مجموعه ٔ آثار جابر قبل از اینکه بشکل کنونی درآید دوره ٔ تکاملی را طی کرده بود... نوشته های جابر نفوذ فوق العاده ای در توسعه ٔ کیمیای متأخر عرب داشته است . کلیه ٔ مؤلفین متأخر از آنهایاد میکنند و پاره ای توضیحات نیز بر آنها افزوده اند. کتب بسیاری از این مجموعه به لاتینی ترجمه شده است .مع هذا نوشته های مشهور منسوب به جابر پادشاه عرب جز تصرف متأخر یک مؤلف لاتینی قرن سیزدهم میلادی نمیباشد. (ترجمه از ذیل دائرة المعارف اسلام صص 56 - 57). محمود عرفان درباره ٔ صاحب ترجمه چنین آرد: جابربن حیان بن عبداﷲ کوفی طرطوسی ، مکنی به ابوموسی معروف به جابر صوفی ، شیمی دان معروف اسلامی است که درباره ٔ وی اختلاف زیاد است ، برای اینکه اختلاف آراء درباب او و ترجمه ٔ صحیح احوالش معلوم شود، پاره ای از تحقیقات مختلفی که راجع به زندگانی وی بعمل آمده در زیر می آوریم :
1- ماهیت تاریخی او - شاید ابوعبداﷲ یا ابوموسی جابربن حیان بن عبداﷲ در تاریخ عصر علم عربی مشهورترین اشخاص باشد. چه نام وی از حیث شهرت و از حیث اثر نافع در ردیف رهنمایان تمدن و تکامل است . پرفسور برتلو شیمی دان معروف فرانسوی و صاحب کتاب «تاریخ شیمی در قرون وسطی » اسم جابر را نسبت بتاریخ شیمی مثل اسم ارسطو نسبت بتاریخ منطق میداند. گویا جابر نزد برتلو نخستین شخصی باشد که برای علم شیمی قواعدی علمی وضع کرده است که همواره در تاریخ دنیا با نام او مقرون است . جابر در میان فرنگیها باسم جبر Geber معروف و بکتابی که در لاتینی به Perfectionis Summa موسوم است مشهور میباشد. هلمیارد میگوید این کتاب از کتاب «خالص » جابر مأخوذ گردیده و جابر در لاتینی مؤلفات بسیار دارد که بنام «جبیر» منسوب شده ولی کتاب مزبور از تمام آن کتب مشهورتر و انتشارش افزونتر است .اختلاف میان جابر و جبیر باعث شده که بعضی از مؤلفین اخیر گفته اند این دو اسم متعلق بدو نفر است ولی پرفسور هلمیارد ثابت نموده که جابربن حیان همان است که در میان فرنگیها بنام جبیر معروف میباشد و تمام کتبی که در لاتینی بنام دومی منسوب است ترجمه یا اقتباساتی از مؤلفات دانشمندی است که اصلا ایرانی است و بعرب نسبت دارد. در قرن هشتم مسیحی (قرن دوم هجری ) جابربن حیان در دربار خلیفه ٔ وقت هارون الرشید در بغداد میزیسته و با برامکه روابط صمیمانه داشته و از شرح حالش معلوم میشود که علاقه ٔ وی به آنها بیش از علاقه ٔ او بخلیفه بوده است چه برامکه بعلم شیمی اهمیت بزرگی میدادند و این علم را با دقت و تحقیق تحصیل میکردند. جابر در کتاب «خواص » خود بسیاری از محاوراتی که میان او و برامکه در شرح و تفصیل این علم بعمل آمده ذکر کرده و قفطی در شرح حال جابر در «تاریخ الحکماء» گوید او در تمام رشته های علوم عصر خود خصوصاً علم شیمی سرآمد گردید و ظاهراً از علم طب و طریق معالجات هم بهره ای داشته چه در زمان اوعلم شیمی در اعمال طبی بکار میرفته است . تمام این مطالبی که اطراف اسم جابر را احاطه کرده باز محتاج تأمل و مطالعه است ولی چیزی که از ماهیت تاریخی او بطور تحقیق بدست می آید این است : اول - اسم او جابربن حیان (پسر عبداﷲ). دوم - در اصل ایرانی و منشاء و نسبت او عربی است . سوم - معاصر هارون الرشید و برامکه . چهارم - روابطی با جعفر صادق داشته . پنجم - معروفترین شخصی است که در عربی تألیفاتی در شیمی دارد. 2- زندگانی و محل تولد او - ابوعبداﷲ جابربن حیان بن عبداﷲ الکوفی که گاهی با کنیه ٔ ابوموسی ذکر میشود، محل تولد او تحقیقاً معلوم نشده ولی تمام مورخین معتبر تقریباً متفق اند که او یا در طوس خراسان در شمال شرقی ایران یا در حران عراق متولد شده . بعضی از مستشرقین که بشرح حال او پرداخته اند احتمال میدهند طوس مسقطالرأس او باشد. تمام ثقاة متفق اند که او قسمتی از زندگانی را در شهر کوفه گذرانیده و با برامکه وزراء هارون الرشید دوست بوده و مدت زیادی در دربار بغداد بسربرده است . بعضی محققین او را به طرطوس منسوب داشته .همانطور که وستنفلد مستشرق یا دیگری وی را از صائبی های حران میداند. دربلو مستشرق در کتاب «کتابخانه ٔشرقی » ص 360 هم همان عقیده را دارد. غریب ترین مطلبی که از اقوال فرنگی هائی که بشرح زندگانی جابر پرداخته اند بدست می آید منسوب داشتن او باشبیلیه ٔ اندلس است .اروپائی هائی که بشرح زندگانی جابر پرداخته اند فقط این یک اشتباه را ننموده بلکه در شرح حال های او ذکر شده که مشهورترین امراء و فلاسفه ٔ «عرب » و در جای دیگر یکنفر عرب بدون هیچ صفت دیگر و درجای دیگر پادشاه عرب و در یکی از کتب خطی پادشاه عجم و در کتاب خطی کمیایی پادشاه هند، وی را نام برده اند. این اختلاف حکایت میکند که اروپائیان تاچندی قبل شخصیت جابر را محقق نکرده بودند و تمام معلومات آنها راجع به وی منحصر بوده است که او «شرقی » بوده و غالب آنان عقیده داشته اند که او «عرب » بوده در صورتی که جابر ایرانی است و فقط بمکتب شیمی عرب انتساب دارد. از تواریخ معتبر چنین برمی آید که برامکه هفده سال یعنی از سال 786 تا 803 م . (170 تا 188 هَ . ق .) مورد اعتماد هارون الرشیدبوده اند و چون در 765 م . حضرت جعفر صادق علیه السلام وفات کرده پس میتوانیم زمان شباب جابر را قبل از این تاریخ و دوره ٔ پس از شبابش را در ربع اخیر قرن هشتم یعنی مابین 775 - 800 م . که مطابق 159 - 186 هَ . ق . است بدانیم . حاجی خلیفه در کشف الظنون گوید او در 160 هَ . ق . یعنی مابین 777 و 776 م . وفات یافته ولی این قول ظاهراً خطا است هرگاه مطالب قبل و روابط جابر را با برامکه که ذکر نمودیم در نظر بگیریم ، این روابط بواسطه ٔ بسیاری از مراجع تاریخی معتبر محقق میباشد. جلدقی در کتاب خود «نهایة الطلب » مشکلات و فشارهای بسیاری که شیمی دانهای عرب در آغاز اشتغالشان به این علم تحمل میکردند حکایت مینماید و نسبت بجابربن حیان میگوید که او چندین بار از مرگ نجات یافته و مقام و اهمیت او غالباً دستخوش اهانت جهال گردیده و بعلم و فضل وی حسد میبرده اندو ناچار شده است بعضی اسرار صناعت (یعنی شیمی ) را بهارون الرشید و یحیی برم
ترجمه مقاله