جادونژاد
لغتنامه دهخدا
جادونژاد. [ ن ِ ] (ص مرکب ) منسوب به جادوگر. آنکه از نسل جادو باشد. جادونسب . و رجوع به جادو شود :
من از تخمه ٔ ایرج پاک زاد
وی از تخمه ٔ تور جادونژاد.
چو شب تیره شدداروئی خورد زن
بیفتاد از او بچه ٔ اهرمن
دو بچه چنان چون بود دیوزاد
چو باشد خود از دیو جادونژاد.
رجوع به جادونسب شود.
من از تخمه ٔ ایرج پاک زاد
وی از تخمه ٔ تور جادونژاد.
دقیقی .
چو شب تیره شدداروئی خورد زن
بیفتاد از او بچه ٔ اهرمن
دو بچه چنان چون بود دیوزاد
چو باشد خود از دیو جادونژاد.
فردوسی .
رجوع به جادونسب شود.