جاروب کش
لغتنامه دهخدا
جاروب کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کناس و فراش . (آنندراج ). آنکه جاروب کند. جاروب کننده . کسی که عمل وی جاروب کشیدن است . جاروکش :
پیوسته دلم صاف ز گرد خط یار است
جاروب کش خانه ٔ آئینه غبار است .
پیوسته دلم صاف ز گرد خط یار است
جاروب کش خانه ٔ آئینه غبار است .
ملاطاهر غنی (از آنندراج ).