ترجمه مقاله

جامعالمحاربی

لغت‌نامه دهخدا

جامعالمحاربی . [ م ِ عُل ْ م ُ رِ ] (اِخ ) جاحظ آرد: شیخی صالح و خطیبی خوش بیان بود. وی هنگامی که حجاج شهر واسط را بنا کرد بدو گفت : آن را در غیر شهر خود بنا کردی و برای غیر فرزندانت به ارث گذاشتی . هنگامی که حجاج از عدم اطاعت و نقمت مذهب و سخط طریقت مردم عراق شکایت کرد، جامع به اوگفت : اگر ترا دوست میداشتند فرمانت می بردند، آگاه باش مردم ترا بر نسب و وطن و لذتهایت بدگوئی نمیکنند.تو آن کن که ترا بدانان نزدیک میسازد و کاری مکن که از آنان دور شوی ، تندرستی را از زبردستان بخواه و به زیردستان عطا کن ، پس از وعید وعده بده و پس از وعده وعید کن . حجاج گفت : بخدا سوگند بنی لکیعه را با شمشیر به اطاعت درآوردم . جامع گفت چنین نیست چون شمشیر با شمشیر برخورد اختیار از دست میرود. حجاج گفت در آن هنگام اختیار با خداست . جامع گفت : آری ، لیکن تو ندانی آخر آن را برای چه کسی قرار میدهد. حجاج در خشم شد و گفت : یا هناه تو از مردم طائفه ٔ محاربی . جامع بیت زیر را در جواب گفت :
و للحرب سُمّینا و کان محارباً
اذا ماالقنا امسی من الطعن احمرا .
حجاج گفت : سوگند بخدا زبانت را بیرون میکشم و به رخسارت میکوبم . جامع گفت : اگر راست گوئیم ترا بخشم می آوریم ، و اگرترا فریب دهیم خدا را بخشم می آوریم و خشم امیر آسانتر از خشم خداست . حجاج گفت آری ، و آرام گرفت و به پاره ای از کارهای خود پرداخت و جامع در صف لشکریان شام متواری شد و خود را بلشگریان عراق رسانید... (از البیان والتبیین چ 2 قاهره صص 112 - 113). و رجوع به عقدالفرید و عیون الاخبار شود.
ترجمه مقاله