ترجمه مقاله

جامه دران

لغت‌نامه دهخدا

جامه دران . [ م َ / م ِ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) چاک زنان در جامه . (ناظم الاطباء). درحال جامه دریدن :
صبح شد از وداع شب با دم سرد و خون دل
جامه دران گرفت کوه اینت وفای صبحدم .

خاقانی .


خلق چندان جمع شد بر گور او
موکنان جامه دران در شور او.

مولوی .


اینان که بدیدار تو در رقص نیایند
چون میروی اندر طلبت جامه درانند.

سعدی .


نه گل از دست غمت رست نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران میداری .

حافظ.


ترجمه مقاله