ترجمه مقاله

جامکیه

لغت‌نامه دهخدا

جامکیه . [ م َ کی ی َ ] (اِ) معرب جامگی . ماهانه . انعام . وظیفه . راتبه . (ناظم الاطباء). مأخوذ از جامگی از ریشه ٔ جامه (لباس ) که در اصل اجرت نگاهدارنده ٔ لباس است و در تداول به معنی مزد، اجرت ، مقرری ، مستمری ، مزدوری و اجیری است : و لم یأخذ جامکیة، ولا لبس تشریفاً. ج ، جوامک و جماکی . جوامک المدارس ؛ حق القدم یک معلم . جامکی با افعال اعطی ، عمل له ، اطلق له ، وضع له ، قرر، وصل استعمال میشود. (از دزی ج 1).
ترجمه مقاله