ترجمه مقاله

جانماز

لغت‌نامه دهخدا

جانماز. [ ن َ ] (اِ مرکب ) مصلا. (بهار عجم ) (آنندراج ). || سجاده . پلاسی که مخصوص به نماز است و در وقت نماز گزاردن وی را گسترده و در روی آن سجده بجای آورند. (ناظم الاطباء). مخفف جای نماز. جامه ای که در آن مهر و سبحه نهند و گاه نماز خواندن در زیر پیشانی و روی گسترند :
جلوه ٔ شمشیر از روی تو تا محراب شد
برگرفته از جهان دل جانماز انداخته .

اسیر (بهار عجم ) (آنندراج ).


دو شال سفید آورد صبح راز
که سازد یکی زان دو تا جانماز.

ملاطغرا (از آنندراج ).


برمیکنم بروی میان بند جانماز
لنگوته را معارض شلوار میکنم .

نظام قاری (دیوان البسه ص 25).


ترجمه مقاله