جانکن
لغتنامه دهخدا
جانکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ روح و جان . (ناظم الاطباء). || در حال نزع . کسی که جان دهد. محتضر. || مجازاً، بسیار رنج برنده . رنج و تعب بسیار برنده :
بیاد لعل او فرهاد جان کن
کننده کوه را چون مرد کان کن .
کان کن لعل چون رسید بکان
جان کنی را مدد رسید ز جان .
بیاد لعل او فرهاد جان کن
کننده کوه را چون مرد کان کن .
نظامی .
کان کن لعل چون رسید بکان
جان کنی را مدد رسید ز جان .
نظامی .