ترجمه مقاله

جان پروردن

لغت‌نامه دهخدا

جان پروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) جان را تازه کردن . روح را شاداب کردن . روح و روان پرورش دادن :
کجا رفت ای دریغا آن دل ریش
که جان پرورد با جان پرور خویش .

نظامی .


آتش ز لعلت میجهد نعلم در آتش مینهد
گر دیگری جان میدهد سعدی تو جان میپروری .

سعدی .


سعدیا دیده نگه داشتن از صورت خوب
نه چنانست که دل دادن و جان پروردن .

سعدی .


عاشقان را کشته می بینند خلق
بشنو از سعدی که جان پرورده اند.

سعدی .


ترجمه مقاله