جاهلی
لغتنامه دهخدا
جاهلی . [ هَِ ] (حامص ) نادانی . نابخردی . کودنی :
آری بجاهلی نتوان کرد مهتری .
هر آنکس که عیبش نگویند پیش
هنر داند از جاهلی عیب خویش .
آری بجاهلی نتوان کرد مهتری .
فرخی .
هر آنکس که عیبش نگویند پیش
هنر داند از جاهلی عیب خویش .
سعدی .