ترجمه مقاله

جبرائیل

لغت‌نامه دهخدا

جبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بسیاری در طب دارد و بجای پدر خود بختیشوع بریاست پزشکانی که در خدمت خلیفه بودند منصوب شد. مردم جندیشابور اززمان اکاسره (ساسانیان ) حذاقت و مهارت خاصی در این صناعت داشتند بهمین جهت بمقامات عالی دولتی میرسیدند. در تاریخ بناء جندیشابور چنین گویند: چون اردشیر بر قیصر روم پیروز شد و بلاد سوریه و انطاکیه را فتح کرد، دختر قیصر را از وی خواستگاری نمود، قیصر قبول کرد و پیش از این که دختر را بیاورد، شهری همانند قسطنطنیه برای او بنا کرد و بنام جندیشابور نامید و در وجه تسمیه ٔ این شهر چنین آمده : که آنجا قریه ای بود که مردی بنام جندا مالک آن بود و شاپور خواست آنرا باقیمت گزافی از وی بخرد و شهر مزبور را بنا کند او از فروش امتناع کرد و سرانجام قرار شد زمین از آن جندا و ساختمان از آن شاپور باشد و بنام هر دو یعنی «جندا» و «شاپور» نامیده شد. و چون دختر قیصر را به آنجا منتقل ساختند بهمراه وی از هر صنفی جمعی از مردمان سرزمین او بود و در میان آنان گروهی از طبیبان حاذق بودند که در جندیشابور اقامت کردند و بجوانان طب می آموختند و در این فن آن قدر پیشرفت کردند که در معالجه و اصول بهداشت از یونانیها و هندیها جلو افتادند،زیرا اینان برگزیده ٔ دانش همه اقوام را فراگرفتند ونتایج تجارب خویشتن را بآن افزودند و کتابها در این علم نوشتند و قوانین کلی وضع کردند، تا اینکه در سال بیستم کسری طبیبان جندیشاپور به امر پادشاه گرد آمدند و مناظره ای در مسائل طبی میان آنها صورت گرفت که سخت مشهور است . واسطةالمجلس در این جلسه جبرئیل درستاباذ طبیب کسری بود و ثانی «درجه ٔ دوم » سوفسطائی و یارانش و یوحنا و گروهی از اطباء بودند و مسائلی بین آنان مطرح شد که چون در آنها تأمل شود فضل و مهارت آنان در پزشکی بخوبی آشکار میگردد و امر بر این منوال بود تا زمانی که منصور بخلافت رسید و شهر دارالسلام «بغداد» را بنا کرد و کسالتی بر وی عارض شد که برای معالجه ٔ آن جرجیس بن بختیشوع را از جندیشاپور احضار کرد. در سال صد و هفتاد و پنج جعفر برمکی مریض شد و با اجازه ٔ هارون الرشید بختیشوع که طبیب خاص رشید بوداو را معالجه کرد (در آنزمان رسم چنین بود که طبیب خاص خلیفه بدون اجازه ٔ وی نمیتوانست اشخاص دیگر را معالجه کند) و چون بهبود یافت جعفر به او گفت : از تو میخواهم که طبیب ماهری برای من اختیار کنی تا در خدمت من باشد و مورد احسان و اکرام قرار گیرد. او گفت طبیبی حاذق تر و ماهرتر از جبرائیل پسر خود نمیشناسم حتی از خودم در صناعت طب داناتر است جعفر گفت : او را نزد من بیاور، چون حاضر شد جعفر مرضی را که از همه پنهان میداشت باو گفت و علاج آنرا از وی خواست . جبرائیل در ظرف سه روز او را کاملاً معالجه کرد و جعفر بسیار خشنود شد و باندازه ای او را دوست میداشت که ساعتی از وی دوری نمیکرد و همیشه با او طعام و شراب میخورد. بعد از این مطلب قفطی از کیفیت معرفی جبرائیل بحضرت هارون سخن میگوید و داستانی درباره ٔ معالجه ٔ کنیزک خلیفه نقل میکند که همان سبب آشنائی خلیفه با جبرائیل میشود و پانصدهزار درهم جائزه باو میدهد و او را رئیس اطبا می کند و مقام او روز بروز در نزد رشید اعتلا می یافت تا آنجا که رشید گفت : هر کس با من حاجتی دارد به جبرائیل بگوید، زیرا وی هر حاجتی از من بخواهدآنرا اجابت میکنم و بهمین جهات هر کس به رشید حاجتی پیدا میکرد بجبرائیل میگفت تا وی از رشید بخواهد.
وی در عهدامین و سپس در دوره ٔ مأمون بعد از گذراندن دوره ٔ مغضوبیت بهمان مقام برقرار بود، گویند روزی بر فضل بن سهل ذوالریاستین که اسلام آورده و ختنه شده و قرآن دربرابرش بود وارد شد و از او پرسید: چون بینی نامه ٔ ایزد؟ گفت : «خوش و چون کلیله و دمنه ». جبرائیل بعد از آنکه مأمون را از یک بیماری سخت رهائی داد یک ملیون درهم برسم جائزه از او بدست آورد والحق این طبیب از دولت خلفا و امرای آنان بسیار متمتع بود و مثلا ازرشید و عیسی بن جعفر و زبیده زن هارون و عباسه خواهرهارون و فضل بن ربیع و فاطمه ام محمد و ابراهیم بن عثمان و یحیی بن خالد برمکی و جعفربن یحیی برمکی و فضل بن یحیی برمکی مجموعاً هر سال 4900000 درهم میگرفت و اگر این مقدار را در بیست و سه سال مدت خدمت او محاسبه کنیم مجموعاً 112700000 درهم میشود که اگر رواتب آل برمک را بعد از برکناری و پریشانیش در ده سال آخر حیات جبرائیل از این مبلغ بکاهیم (یعنی 24000000) 88700000 درهم باقی میماند و هنگام مرگ با همه ٔ تهمتهاکه دیده و مصادراتی که از اموال وی شده و مخارجی که کرده و املاکی که خریده هفتاد هزار دینار برای او مانده بود. جبرائیل در پانزده سال اول که در خدمت رشیدبود، چون رشید را کسالتی سخت عارض نشده بود، بخوبی سرکرد و پیوسته مرتبه و مقام وی نزد رشید فزونی مییافت تا اینکه رشید بطوس سفر کرد و بمرض سختی دچار شد که بهمان مرض درگذشت . روزی بجبرائیل گفت چرا مرا از این مرض نجات نمیدهی ؟ او گفت من پیوسته ترا از آمیزش با زنان و افراط در جماع منع میکردم و نپذیرفتی و اینک از تو درخواست میکنم که بشهر خود بازگردی که آب و هوای آن با مزاج تو سازگارتر است باز نمی پذیری و این مرضی سخت است و از خدای خواهانم که منت گذارد و ترا عافیت عنایت فرماید. رشید در غضب شد و او را زندانی ساخت . گویند: در فارس اسقفی بود که از طب نیز آگاهی داشت او را به بالین رشید حاضر ساختند چون او را دید گفت : طبیبی که معالج تو بوده از طبابت اطلاعی نداشته است و همین سبب شد که رشید نسبت به جبرائیل بیشتر خشمگین شود: فضل بن ربیع جبرائیل را دوست میداشت دریافت که اسقف مزبور دروغ گو است و میخواهد تفتین کند، در هر حال اسقف رشید را معالجه می کرد و هر روز مرض وی شدت مییافت . اسقف میگفت : بهبود تو نزدیک است و شدت بیماریت در اثر خطاهای طبیب معالج تو (جبرائیل ) بوده است ، رشید سخت خشمگین شد و فضل بن ربیع را گفت : جبرائیل را بقتل رسان ، ولی فضل نپذیرفت ، زیرا از جبرائیل شنیده بود که رشید تا چند روز دیگر خواهد مرد. بهرحال رشید بهمان مرض درگذشت و جبرائیل زنده ماند و فضل بن ربیع را که بقولنجی سخت مبتلا شده و اطبا از معالجه ٔ آن درمانده بودند، ببهترین وجهی معالجه کرد و مورد تحسین و اعجاب فضل قرار گرفت .
جبرائیل درخدمت امین و مأمون منزلت و مقام سابق خود را بازیافت و از آنان صله و عطایا و رواتب بیشمار بدست آورد.تا اینکه در سال دویست و سیزده که مأمون عازم روم بود جبرائیل بمرضی سخت مبتلا شد و بهمین جهت مأمون از او خواست که بختیشوع پسر خود را بهمراه وی بروم بفرستد و سرانجام جبرائیل بهمان مرض درگذشت ، و وصیت نامه ای نوشت که چون مأمون برگشت آنرا بوی دهند و مأمون هم آنرا به پسرش داد. او را در دیر مارسرجس در مدائن بخاک سپردند. (تلخیص از تاریخ الحکماء قفطی صص 132 - 149 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ).
ترجمه مقاله