ترجمه مقاله

جبریل

لغت‌نامه دهخدا

جبریل . [ ج ِ] (اِخ ) لغتی است در جبرئیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جبرئیل شود : من کان عدواً للّه و ملائکته و رسله و جبریل و میکال ... (قرآن 98/2).
رنگ جبریل است تیغش را بلی
بر زبانش وحی از آن آمد برزم .

خاقانی .


سرافیل همرازش و هم نشست
براق اسب و جبریل فرمانبر است .

اوحدی .


بارگی از شهپر جبریل ساخت
بادزن از بال اسرافیل ساخت .

نظامی .


عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی زنم سوزد مرا.

مولوی .


چنان گرم در تیه قربت براند
که بر سدره جبریل ازاو بازماند.

(بوستان ).


پر جبریل را اینجا بسوزند
بدان تا کودکان آتش فروزند.

حافظ.


ترجمه مقاله