جبری شدن
لغتنامه دهخدا
جبری شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیرو عقیده ٔ جبر مذهبی شدن . قائل بجبر شدن . کیش جبر مذهبی را برگزیدن :
در هر آن کاری که میلت نیست و خواست
اندر آن جبری شوی کاین از خداست .
در هر آن کاری که میلت نیست و خواست
اندر آن جبری شوی کاین از خداست .
مولوی .