ترجمه مقاله

جحوش

لغت‌نامه دهخدا

جحوش . [ ج َح ْ وَ ] (ع ص ، اِ) کودک استوارناشده . (منتهی الارب ). کودک است پیش از آنکه سخت شود. (شرح قاموس ) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). کودک خُرد سبلت دمیده . (مهذب الاسماء) :
قتلنا مخلداً و ابنی حراق
و آخر جحوشاً فوق الفطیم .

المعترض الهذلی (از اقرب الموارد).


ترجمه مقاله