ترجمه مقاله

جحوف

لغت‌نامه دهخدا

جحوف . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) اشکنه ٔ باقیمانده در کاسه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). باقیمانده ٔ ترید در کاسه . (از اقرب الموارد).تریت است که باز میماند در میان کاسه . (شرح قاموس ). || دلوی است که میگیرد آب را و میبرد. (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد). دلو پرآب . (آنندراج ). دلو باآب . (منتهی الارب ). دول باآب . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله