ترجمه مقاله

جذام

لغت‌نامه دهخدا

جذام . [ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان سبا که پدربزرگ قبیله ای از قبائل دهگانه ٔ عرب است . (از الانساب سمعانی ).مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد: چنین یافتم که [ چون ] یمانیان بسیار گشتند عبدالشمس بن یشحب بن یعرب بن قحطان را برخود پادشاه کردند و او را سبا لقب کردندکه بسیاری برده و سبی آورد از بقیت عادیان و دیگر جایها چنانک گفته شود، و این سبا در عهد اسماعیل پیغمبر بود علیه السلام جد پیغامبر ما صلوات اﷲ علیه ، او را ده پسر بود که قبیله های یمن بدیشان بازخوانند و نام ایشان : حمیر، الازد، کنده ، مذحج ، انمار، بجیله ، خثعم ، غسان ، جذام ، لخم و بزرگترین همه حمیر بوده است ، ونسبت بیشترین اعراب بدین فرزندان کشد. (از مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعراء بهار ص 150). لقب شخصی است که نام او را چنین ذکر کرده اند: عمروبن عدی بن حارث از طایفه ٔ کهلان . وی جدی جاهلی است که منسوب به او را جذامی گویند. (از الاعلام زرکلی چ جدید ج 2 ص 105).
ترجمه مقاله