ترجمه مقاله

جذام

لغت‌نامه دهخدا

جذام . [ ج ُ ](اِخ ) روح بن زنباع مشهور به شیخ جذام . از خطباء بزرگ عرب در عصر اموی است . (از عقدالفرید ج 4 ص 139). ابن عبد ربه آرد: پس از درگذشت معاویةبن یزید مردم شام و مصر با ابن زبیر بیعت کردند و ابن زبیر ضحاک بن قیس فهری را والی شام کرد و بزرگان بنی امیه و اشراف اهل شام از جمله روح بن زنباع بزرگ طائفه ٔ جذام از این انتصاب برآشفتند و گرد هم جمع شدند و گفتند تاکنون حکومت بدست مردم شام بود و از این پس بحجازیها منتقل خواهد شد و برآن شدند که از میان خود کسی را بخلافت برگزینند و پس از آزمایشهایی که از چند تن در این خصوص بعمل آوردند عاقبت بر مروان حکم اتفاق کردند و او را بخلافت برگزیدند و بیش از همه جذام مذکور با طائفه خود در این کار کوشش کرد. (از عقدالفرید ج 5 ص 157).
ترجمه مقاله