ترجمه مقاله

جراح

لغت‌نامه دهخدا

جراح . [ ج َرْرا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حکمی . وی از طرف عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی والی خراسان و سیستان شد. و به وی فرمان داد که چنانکه من عمل کردم تو نیز باید عمال خود را از اهل دین و ورع و علم و زهد انتخاب کنی . (از تاریخ سیستان چ بهار ص 122). عبداﷲبن مبارک گوید، عمربن عبدالعزیز به جراح بن عبداﷲ حکمی چنین نوشت : و ان استطعت ان تدع مما احل اﷲ لک مایکون حاجز بینک و بین ما حرم اﷲ علیک فافعل فانه من استوعب الحلال کله تاقت نفسه الی الحرام . (از البیان والتبیین ج 3 ص 111).
ترجمه مقاله