ترجمه مقاله

جراد

لغت‌نامه دهخدا

جراد. [ ج ُ ] (اِخ ) آبی است بدیاربنی تمیم نزدیک مروت که وقعه ٔ کلاب دوم در آنجا روی داد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) :
و لقد عرکن بآل کعب عرکةً
بلوی جراد فلم یدعن عمیدا
الاّ قتیلا قد سلبنا بزه
تقع النسور علیه او مصفودا.

جریر (از معجم البلدان ).


و در روایت است که حصین بن مشمت بر نبی اکرم (ص )وارد گردید و بر دین اسلام با آن حضرت بیعت کرد و پیغمبر اکرم (ص ) آبهایی به اقطاع به وی داد که از جمله ٔآنها جراد و سدیره و نماد و اصیهب بود. ولی برخی ازمحدثان جراذ بذال معجمه ضبط کرده اند. از اعرابی دیگر پرسیدم جراد را چگونه ترک کردی گفت آن را ترک کردم که همانند «نعامه جاثمه » یعنی جایی خصب و پر گیاه بود. (از معجم البلدان ).
ترجمه مقاله