ترجمه مقاله

جرب

لغت‌نامه دهخدا

جرب . [ ج َ رَ ] (ع مص ) گرگین شدن . (منتهی الارب ). به مرض جرب مبتلا شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (متن اللغة). || گرگین شدن شتران . || ویران شدن زمین . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط). || (اِ) عیب و نقص . (متن اللغة) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زنگ شمشیر. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (متن اللغة). || خشونتی که داخل پلک عارض شود و بدان آب از چشم روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زنگ مانندی داخل پلک که بدان آب از چشم روان باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغة). || گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرض خارش . (غیاث اللغات از کشف و منتخب و بحر الجواهر). گرگنی . (دستور اللغة). مرضی است معروف که آن را گری ، گرگنی ، خارش ، حکه و گال گویند. و آن دانه های کوچکی است که در آغاز سرخ رنگ باشد و با خارش سخت عارض بدن میشود و گاه باشد که چرک کند و آن دو نوع است جرب تر و جرب خشک . و جرب چشم بیمار که بر پلک عارض گردد و بر چهار گونه است و هر چهار قسم ریزش اشک همراه دارد و جرب کلیه دانه های کوچکی است که عارض کلیه میشود و فرق جرب با حکه آن است که مرض حکه چنانکه در آقسرایی ذکر شده فاقد دانه های ریز است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (بحر الجواهر) : گفت هفت سال است تا مرا جرب است یعنی گر خویشتن را نخاریدم . (مجمل التواریخ ). رجوع به گال و گر و گری شود.
ترجمه مقاله