ترجمه مقاله

جرح

لغت‌نامه دهخدا

جرح . [ ج َ ] (ع مص ) خسته کردن . (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (بحر الجواهر) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (دهار). خستن . (بحر الجواهر). زخمی کردن بدن . بدن رابا اسلحه دریدن . (از متن اللغة). || کسب کردن . (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). کسب و اکتساب کردن . (از متن اللغة). کسب کردن و ورزیدن . || عیب کردن . || دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سب و شتم کردن با زبان . (از متن اللغة). طعن کردن در کسی . (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). || جداکردن پاره ای از مال برای کسی : جرح له من ماله ؛ قطع له قطعة منه . یا اینکه «جزح » با زای معجمه به این معنی است . (از متن اللغة). || باطل کردن عدالت شاهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) مقابل تعدیل . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: مشتق از جرحه بلسانه جرحاً بفتح جیم یعنی عیب و نقص او را گفت . و جرحت الشاهد نیز از این ماده است . و این جمله در مورد گواه وقتی استعمال شود که درباره ٔ گواه چیزی گویی که موجب ردّ گواه باشد. چنانچه در مصباح گفته و در اصطلاح فقهاء آشکار کردن فسق و نابکاری شاهد باشد. پس اگر در این آشکارشدن فسق گواه برای خداوند یا بنده اش متضمن ثبوت حقی نبود آن را جرح مجرد نامند و هر گاه اثبات حقی برای خداوند یا بنده صورت گیرد آن را جرح غیرمجرد خوانند. و این معنی بالتمام ازکتاب بحرالرائق شرح کنز الدقائق در کتاب شهادت در شرح این عبارت : «و لایسمع القاضی الشهادة علی جرح » نقل گردیده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
گر بطراری کنند این دو گواه
جرح شد در محکمه ٔ عدل اله .

مثنوی .


- جرح شاهد ؛ گواهی به عدم عدالت او. مقابل تعدیل شاهد.
- جرح شهود ؛ باطل کردن شهادت آنان بوسیله ٔ طعن در عدالت ایشان . مقابل تعدیل شهود.
- جرح و تعدیل ؛ مخدوش کردن عدالت و عادل شمردن شاهد. مجازاً به معنی خوب و بد چیزی را سنجیدن و متناسب و جورکردن چیزهاست . رجوع بجرح و تعدیل شود.
ترجمه مقاله