ترجمه مقاله

جرز

لغت‌نامه دهخدا

جرز. [ ج ُ رُ ] (معرب ، اِ) معرب گرز. (آنندراج )گرز آهنی . معرب است . (منتهی الارب ). گرز آهن یا نقره . فارسی معرب است . (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، اَجراز، جِرَزَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال طوت الحیة اجرازها؛ ای جسمها. (المنجد). || (ع ص ) زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آنکه علف وی خورانیده شود یا زمین باران نارسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین بی گیاه . (آنندراج ) : او لم یروا انا نسوق الماء الی الارض الجرز. (قرآن 27/32)؛ ای قطع نباتها. (از اقرب الموارد). جَرز. جُرز. جَرَز. (منتهی الارب ). رجوع بکلمات مزبور شود.
ترجمه مقاله